هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

پرنسس هستی

سفرنامه مشهد و شمال(اولین سفر هستی جان)

1392/6/13 15:04
نویسنده : مامان الهام
801 بازدید
اشتراک گذاری

دخمل ناناز مامان این چند وقته که آپ نشدیم هم تنبلی مامان خانم بوده هم مسافرت مشهد که رفتیم

این دخمل مخملی ما روز 25 مرداد با مامان و بابا و بابا علی و بچه هاو عمو جواد و خاله سارا و ...راهی سفر مشهد شدیم با قطار.

من از قبل حسابی واسه شما تدارک دیدم اینقدررر لباس و وسایل برات برداشتم که دیگه نشد واسه خودمو بابایی لباس بردارم و حسابی تو سفر با کمبود مواجه بودیم نیشخند

قطار خیلی راحت بود خدا رو شکر و من بادیدن کوپه خیالم راحت شد که شما اذیت نمیشی..

 

شب توی قطار.

شب که شد همه خوابیدن ....من حس کردم تنت داغه

الان دخملی گریه میکنه برم بعد میام بقیه رو مینویسم.... خلاصه که وقتی دیدم تنت داغه برق از سرم پرید همه هم خواب بودن منم بغلت کردم بردمت دسشتویی قطاز و پاشویه و دست و صورتت رو بارها و بارها شستم  و تکون های قطار و یه دستشویی تنگ و خلاصهههههههههه ...... تا خود صبح بیدار بودم اون شبی ه من فکر میکردم وای چه خواب راحتی تو قطار درجه یک و تکون تکونای قطار باعث میشه هر دو مون یه خواب راحت بریم این مدلی شد......

فرداش رسیدیم مشهد وقتی رفتیم آپارتمانی که از طرف مخابرات بهمون دادند و ساکن شدیم شما هنوز خیلی خوب نشده بودی و آبریزش داشتی ولی خب با دارو و اینا بهتر شدی ...خدا روشکر و به لطف آقا امام رضا.

کالسکه ات یکی از بهترین نعمت هایی بود که اون سفر رو برام دلچسب میکرد بابایی خیلی گفت بار اضافه است ولی اونجا هر دو به این نتیجه رسیدیم نه فکر خوبی بوده...حرم شلوغ بود و حال و هوای خوب خودشو داشت اونجا ارومتر از هرجای دیگه بودی ...

یه روز هم مجبور شدم بذارمت پیش عمه زهرا تا خودم برم استخر واجب بود آخه خندونکزباناما شما خیلی خوشگل دختر خوبی بودی و طبق معمول حسابی براشون دلبری و شیطونی کردیراضی...

سه روز مشهد بودیم چون قرار نبود بریم شمال و یهویی شد همش پروسه عکس گرفت از شما رو انداختیم عقب حیف آخرشم ازت عکس نگرفتیم نشد که بگیریم   به پیشنهاد خاله سارا و عمو جواد رفتیم شمال اونم با ماشین کوکی اونا خخخخ

ولی خدایی خیلی خوش گذشت دو روزی را شمال بودیم من با تو  که حسابی خوش گذروندم.تو ماشین هم از شمال تا اصفهان همشو 5 دقیقه جلو بودی 5 دقیقه عقب خودت که حسابی کیف میکردی بماند که کت و کول واسمون نذاشتی خخخخخخ

جاده چالوس پنج شنبه وای شلوغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ بود حسابی عین یه حلزون روندیم و اومدیم ولی تو اصلا اذیت نکردی دمت گرم مامی.

اینم سفرنامه شما به اختصارررر

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

khale mahboob
29 مهر 92 15:16
ای خدا چقدر ناز شده...بمیری الهام عکس اینو میذاری اعصاب منو خورد میکنی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس هستی می باشد