یه خوب یه بد
سلام هستی خانوم گل
چند وقته نیومدم برات پست بذارم نشده مامانی گلم
اول بد
چند وقت پیش بود بابایی شب کار بود رفت من و تو هم خونه مامانی
بودیم خیلی بدجور گریه میکردی نمیدونستم چته مخصوصا وقتی بغلت
میکردیم
مامیتو که خواستم عوض کنم گفتم بذار یه کمی دخملی باز باشه
پاهاش درد نگیره 5 دقیقه بعد مثل همیشه خیس کردیخواستم
عوضت کنم دیدم بلـــــــــــــــــــــــــــــــه لباساتو خیسوندی...
بردمت تو اتاق که کل لباساتو عوض کنم گفتم بدنتم چرب کنم لختت
کردم و داشتم قربون صدقه بدن کوچولوت میرفتم یه دفه دیدم
واییییییییییی یه ورم کوچیک زیر بغلته جیغ کشیدم مامانی و بابا
احمد اومن تو اتاق مثل بارون گریه میکردم و میگفتم این چیه رو بدن
بچم؟؟؟؟؟
خلاصه همون شب با بابا رفتیم که ببریمت دکتر که آقاجونت بابا علی
زنگ زد به دکتر ولیخانی اونم گفت چیزی نیست بخاطر واکسنه و فقط
بهش دست نزنید من یه کمی تردید داشتم ولی خب ...چاره ای نبود
فقط دلم برات ریش بود مامانی و بابا احمد همش غصه میخوردن که ما
چرا زودتر متوجه نشدیم و اینقدر زیر بغلتو گرفتیم و تو جیغ زدی الهی
مامان برات بمیره الهی کورررررررررررررر بشم تو اذیت شدی مامان
گلی من اما شنبه با بابا و مامان فرشته رفتیم پیش دکتر خودت تا
مطمئن بشیم اونم همینو گفت
...خلاصه این مدت خیلی اذیت شدی تا اینکه 8 روز بعد این ورم سر باز
کرد و... حالا خدا رو شکر خیلی بهتره...
حالا بریم سراغ خوب...
جونم برات بگه مامانی که دیروز و پریروز تو اولین بارون های زندگیتو
دیدی
قربونت برم که الان که خوابیدی و نق میزنی نمیزاری من تایپ کنم
امروز هوا یه کمی سرده بابایی خونه نیست من و تو هم کنار بخاری
که امسال به خاطر دختری زودتر به خونمون اومده خوابیدیم تو داری
شیر میخوری بعضی وقتا که خوابی جون نداری از سینم شیر بخوری
مجبورم با شیشه بهت بدم
این روزا یه کمی دلت درد میکنه دخملی الهی برات بمیرم که همش
گریه میکنیکولیک اذیتت میکنه یه دارو هم دکترت بهت داده که
وقتی میخوریش این شکلی میشی
دکتر بد که دالوی بدمزه داده به دخملم میزنمش