یه خوب یه بد
سلام هستی خانوم گل چند وقته نیومدم برات پست بذارم نشده مامانی گلم اول بد چند وقت پیش بود بابایی شب کار بود رفت من و تو هم خونه مامانی بودیم خیلی بدجور گریه میکردی نمیدونستم چته مخصوصا وقتی بغلت میکردیم مامیتو که خواستم عوض کنم گفتم بذار یه کمی دخملی باز باشه پاهاش درد نگیره 5 دقیقه بعد مثل همیشه خیس کردی خواستم عوضت کنم دیدم بلـــــــــــــــــــــــــــــــه لباساتو خیسوندی... بردمت تو اتاق که کل لباساتو عوض کنم گفتم بدنتم چرب کنم لختت کردم و داشتم قربون صدقه بدن کوچولوت میرفتم یه دفه دیدم واییییییییییی یه ورم کو...
نویسنده :
مامان الهام
18:31