اولین لبخند دخترم
سلام دخمل قشنگی
الان که دارم این مطلبو مینویسم تو عین یه فرشته رو پاهام خوابیدی منم با یه وضع اسف باری لپ تاپو گذاشتم رو پام و برات تایپ میکنم
گل قشنگمممممممم بالاخره انتظارها به پایان رسید و تو....خندیدی آره گلم تو دیگه وقتی باهات حرف میزنم میخندی و این اتفاق قشنگ روز 14 آبان افتاد....دوست دارمممممممممم عشق خوشگلممممم الهی مامان قربون خنده های خوشگلت بشه ناز بودی با خندیدنت دیگه خوردنی میشی عزیز دلم
حالا برات بگم روز 14 من صبح رفتم کلاس و تو پیش مامان فرشته بودی تو مدرسه داشتم به همکارام میگفتم دیگه دلم غنج میرهکه هستی بخنده ولی هنوز انگار وقتش نیست و یکی از همکارام گفت که از بچه خیلی توقع داری گناه داره طفلکی رو سن واقعیش هنوزدو ماهشم نشده دیدم راست میگه ...گذشت و ظهر اومدم خونه و مامان فرشته با ذوق گفت :::هستی خانوم دیگه برات میخنده::::خدا میدونه که چقدرررررر ذوق مرگ شدممممم
حالا بعدا عکس خندیدنتم میذارم پرنسس من.