هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

پرنسس هستی

کاغذ دیواریه اتاقت

شلام صبح بخیر دخملم بوسسسسسسس مامانی امروز سرکار نرفته باهم تا ظهر خوابیدیم خوش گذشت نه مامان؟  بابایی بیچاره سرکاره... دو سه روز دیگه تابستون میشه مامانی از سرکار رفتن راحت میشه  مهر هم که به لطف شما کلا یکسال قراره سرکلاس نره...تدریس بی تدریس امساب نی نی داری!!!! دیشب بابایی یه کاتالوگ آورد(خودت دیدی که مامان،دیگه نگی کالاتوگ چیه ها؟؟؟؟ ) واسه خانوم رفتن کاغذ دیواری دیدن، اتاقتونو آماده کنیم!! با مامانی و خاله محبوب و دایی مرتضی یه طرح انتخاب کردیم گلبهی رنگ با حاشیه خرسی خوشگل... عزیزه مامان  عشق مامانی کی میشه تو اون اتاق ببینمت عسلمممم.. ...
5 خرداد 1391

سونو؟؟؟؟

سلام عسلی مامان امروز سونو بودم بهم گفت: گفت: گفت: . . . . یه دخمل خوشگل مشگل ناز مامانی تو راهه(البته اون فقط گفت دختره) ساعت 11 صبح بود.. داشتم ذوق مرگ میشدم... خوشحال بودم که سالمی برام جنسیتت فرقی نمیکرد  بعدشم به بابایی گفتم برام چی میخری تا بهت بگم چیه ؟؟؟؟؟ اونم خیلی بدجنسی کرد و گفت خودم میدونم دختره هاج و واج مونده بودم  گفتم از کجا فهمیدی؟؟؟؟ که یهو گفت یه دستی خوردی و خودتو لو دادی چقدر ساده ای دختر...!!!!! عجب بابای ییییییییییییییییییی  داری لج منو در آآآآآآآآآآآآآآآآآو...
4 خرداد 1391

اولین تفریح

چند روزه پیش با کل خانواده رفتیم تفریح گردش باغ.... واسه اولین بارت بود میرفتی باغ و تفریح ...بخاطر دخمل نازم نمیتونستم زیاد اینورو اونور برم  منی که هروقت میرفتیم بیرون همشو به ورجه وورجه بودم حالا عین پیرزنا نشسته بودم  نگاه میکردم عجب مامانی ساختی واسه خودت ....15/2/90 عشق مامان تازه معلوم شده که دخمل ناز مامانی هستی... منو بابات رو اسم هستی توافق کردیم دوست داری مامانی؟ آخه تو هستی منو بابایی هستی دیگه گلم.... عشق مامان عزیزکمم مممممم یه عکس رو صفحه دسکتابم گذاشتم (همینه که اول وبلاگ سمت راسته) صبح تا شب نگاش مییکنم سیر نمیشم تو برای من همینی....قربونت بره مامانی شیطونم...
18 ارديبهشت 1391

اولین ویزیت

عسل مامان؛ امروز9/1/91 واسه اولین بار رفتم پیش دکتر... خانوم دکتر فرشته حقیقت . قراره این خانوم شما رو بدنیا بیاره عزیزم .از وضعیتت راضی بود خداراشکر. ...
9 فروردين 1391

دو ماهگی

سلام عزیز دل مامان خوشگل من.... امروزم یه روز دیگه از با تو بودن بود... با تو که شب و روز با منی خدایا چه حس قشنگیه این شب و روز با کودکی در وجود طی کردن خوشحالم که مادرم واز تو خدای مهربونم برای همیشه متشکرم که هر چه دارم از توست ....مهربانم ماه دومه که با منی...هنوز حست نمیکنم گاهی وقتا میخوابم و نوازشت میکنم و باهات دردو دل میکنم گاهی هم تو با من توی رویاهام حرف میزنی هنوزم نمیدونم دختری یا پسر اما هر چی هستی به قول قدیمیا :سالم باشی ایشالا   ...
15 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس هستی می باشد