هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

پرنسس هستی

روزای تلخ

1393/3/1 22:56
نویسنده : مامان الهام
796 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم روزای آخر عید واسه من روزای خیلی خیلی خیلی بدی بود عین یه کابوس که هروقت یادم میاد دلم میخواد جیغ بزنم و گریه کنم اون شب لعنتی که تو تب کردی و تبت نیومد پایین فرداش که بردیمت بیمارستان و رگ نتونستن بگیرن وای .....

وای نمیتونم حتی نمیتونم بنویسم .....

بیخیال شدم از نوشتنش همین که یادمی میاد اعصابم میریزه به هم

فقط در همین حد مینویسم که تو گل نازنینم اون روزا تب کردی تبت لحظه ای بالا میرفت که پایین نمیومد و من وتو سه روز بیمارستان بودیم بابایی خونه گریه میکرد و شبایی که تا صبح رو پا وایمسادم و تو دستشویی بیمارستان پاشویه ات میکردم و تو توبغلم خواب بودی روزایی که تو سالن های بیمارستان میچرخوندمت تا حوصلت سر نره و تو از دست سرم دستت کلافه بودی
 خدا اون روزا رو واسه هیچ مادری نیاره....

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس هستی می باشد